loading...
بی حجابی
javad بازدید : 53 سه شنبه 12 آذر 1392 نظرات (0)

دانلود مناجات با امام زمان(عج)-چشم امید ۱و۲ از علی فانی

مهدی ۱۷:۵۸ ۹
 

siTWKa_535

دانلود چشم امید ۱ (به طاها به یاسین) از علی فانی

دانلود با لینک مستقیم و حجم ۷ مگابایت

دانلود چشم امید۲ ( به طاها به یاسین۲) از علی فانی

دانلود با لینک مستقیم و حجم ۴ مگابایت

**************************************************

دانلود کلیپ چشم امید ۱ (به طاها به یاسین) از علی فانی

دانلود با لینک مستقیم و حجم ۴۷ مگابایت

دانلود کلیپ چشم امید۲ ( به طاها به یاسین۲) از علی فانی

دانلود با لینک مستقیم و حجم ۱۷ مگابایت

 

 

javad بازدید : 240 سه شنبه 12 آذر 1392 نظرات (0)

دانلود کلیپ تصویری و فایل صوتی مداحی

" خدایی خدا غریبه "

با نوای مجتبی رمضانی و سید مهدی میرداماد

تولید شده توسط موسسه بهشت دختران آسمانی

جهت دانلود روی لینک مورد نظر خود کلیک کنید:

دانلود فایل صوتی با کیفیت ۱۲۸ با حجم ۶ MB

دانلود فایل صوتی با کیفیت ۶۴ با حجم ۳ MB

دانلود کلیپ تصویری با کیفیت بالا. حجم ۲۲ MB

دانلود کلیپ تصویری با کیفیت متوسط حجم ۱۰

javad بازدید : 57 سه شنبه 12 آذر 1392 نظرات (0)

قسمت اول مستند شفاعت یا شکایت در سه نسخه آماده دانلود می باشد .



تماشای مستند به صورت آنلاین





دانلود مستند شفاعت یا شکایت 1  نسخه تلفن همراه با حجم 40 مگابایت و کیفیت بالا        دانلود با لینک مستقیم

دانلود مستند شفاعت یا شکایت 1 نسخه رایانه با حجم 100 مگابایت و کیفیت مناسب         دانلود با لینک مستقیم 

دانلود مستند شفاعت یا شکایت 1 نسخه نمایش خانگی با حجم 360 مگابایت و کیفیت عالی                           پارت 1       پارت 2     پارت 3     پارت 4

توجه : برای دانلود نسخه خانگی ، ابتدا تمام پارت ها را دانلود کنید و سپس فیلم را از پارت 4 با نرم افزار وین زیپ استخراج کنید .

javad بازدید : 51 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

           :: بسمه تعالی ::                           


به یاری خداوند قادر و توانا پانزدهمین نسخه از ماهنامه موبایل "دختران آفتاب" منتشر شد.ان شاء الله که مورد رضایت حضرت ولیعصر(عج) قرار بگیرد.
امیدوارم خوانندگان گرامی از مطالعه این نسخه لذت و بهره ی کافی را ببرید.فراموش نکنید که برای دوستان خود هم بلوتوث کنید!




در این ماه می خوانیم:

- مقدمه

* عاشقانه ها

- ویژه نامه محرم

* مهدی موعود(عج)

- اخبار

* داستان

- شعر

* دل نوشته

- یادداشت ها

* پوستر

- سیره ی پیشوایان

* ای حولاء

- حجاب در کشورهای مختلف

* احکام پوشش و عفاف

- ضوابط پوشش در دانشگاه های جهان

* گفت و گو

- چی شد چادری شدم؟(من و چادرم/خاطره ها)

* I LOVE ISLAM

- بنیان های سبک زندگی بسیجی

* 11 توصیه حضرت آیت ا... خامنه ای برای ترویج فرهنگ کتابخوانی(قسمت آخر)

- کشف حجاب

* جنگ نرم

- درد دل

* راه های ارتباطی

- و...

لینک های دانلود:

 -
جاوا

-
آندروید

-
آیفون

javad بازدید : 52 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

روزی محمد ص از اصحاب صفه می گذشت
(اصحاب صفه گروهی از مسلمانان فقیر بودند که به دستور پیامبر ص در مسجد به سر می بردند تا آن که به پیامبر ص وحی شد که مسجد جای سکونت نیست اینها باید در خارج از مسجد سکونت کنند پیامبرص  در خارج از مسجد محلی را آماده کرد و در آن سایبانی ایجاد کرد به آن صفه میگفتند و فقیرانی که در آن سکونت داشتند به اصحاب صفه معروف بودند)
جیبر را دید
فردی سیاهپوست ، کوتاه قد ، زشت رو
به وی گفت چرا ازدواج نمیکنی؟
جیبر که از این حرف پیامبر ص سخت شگفت زده شده بود گفت:
یا رسول الله چه کسی حاضر است دخترش را به من بدهد؟ من که نه مال دارم نه جمال ، نه حسب دارم نه نسب ، چه کسی دخترش را به من میدهد. کدام دختر ، همسر سیاه پوست بدشکل و فقیری مثل من میشود؟
پیامبرص  به ایشان فرمود : ای جبیر خداوند به وسیله ی اسلام ارزش انسانها را عوض کرد بسیاری افراد در دوره ی جاهلیت بالا بودند و اسلام آنها را پایین کشید ، بسیاری در دوره ی جاهلیت خوار و ذلیل بودند و اسلام آنها را ارزش و منزلت داد.
امروز همه ی مسلمانان با هم برابر و برادرند و...
رسول خدا ص با این جملات جیبر را از اشتباه خود بیرون آورد و به وی پیشنهاد کرد که دختر زیاد بن لبید را که از ثروتمندان مدینه بود ، از وی خواستگاری کند!
جیبر پس از اسرار پیامبر ص نزد زیاد  رفت بعد از مدتی کلنجار با خود خواسته خود را به زیاد بن لبید گفت
زیاد بسیار تعجب کرد و گفت :

- واقعا پیامبر به تو چنین حرفی زده ؟
- بله
- ولی در رسم ما دخترانمان را به هم ردیفان خود و هم شانان خود میدهیم
جیبر که این سخنان را شنید بلافاصله از جای برخواست و از خانه خارج شد
زلفا دختر زیاد  که این سخنان را شنید نزد  پدر آمد و گفت:
- بابا نکند جیبر راست بگوید و واقعا پیامبر ص وی را فرستاده باشد؟
- خب به نظر تو چه کنم؟
- وی را به خانه بیاور و از وی پذیرایی کن و فردا این سخنان را با پیامبر ص در میان بگذار
زیاد چنین کرد .
فردا نزد پیامبر ص رفت :
- یا رسول الله جیبر دیروز نزد من آمد و گفت پیامبر ص فرموده دختر زیاد را برای خود خواستگاری کن ولی ما دخترانمان را به هم شانان خود میدهیم
- ای زیاد جیبر مومن است . این شانیت هایی که گمان میکنی امروز از میان رفته مرد مومن هم شان زن مومنه است .

الخبیثاتُ للخبیثینِ  و الخبیثونَ للخبیثاتِ والطیباتُ للطیبین والطیبون للطیباتِ ...
زنان بدکار و ناپاک شایسته ی مردانی بدین وصفند و مردان زشتکار و ناپاک شایسته ی زنانی بدین وصفند و بلعکس زنان پاکیزه ی نیکو لایق مردانی چنین و مردان پاکیزه ی نیکو لایق زنانی چنینند...
                                                            سوره ی نور آیه ی ۲۶


زیاد پس از شنیدن این سخنان به خانه باز گشت و موضوع را برای دخترش نقل کرد:
- دخترم نظر تو چیست:
- پدر به نظر من پیشنهاد رسول خدا را رد نکن .مطلب مربوط به من است و جیبر هرچه هست من باید راضی باشم و...
زیاد زلفا را به عقد جیبر در آورد و از سرمایه ی خود برای آنها منزل و لوازم زندگی تهیه کرد و...

جویبر و زلفا با هم عروسی کردند و به خوشی سر بردند.
جهادی پیش آمد که جیبر با همان نشاطی که مخصوص اهل ایمان است زیر پرچم اسلام در آن جهاد شرکت کرد و شهید شد.

برگرفته از:کتاب داستان راستان_استاد مطهری

 

 

 

javad بازدید : 51 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (1)
  • هم سخن با جبرئیل
  • سوره مبارکه آل عمران
  • آیه شریفه 45
  • إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ

  • معنای آیه:

    فرشتگان گفتند : « ای مریم، خداوند تو را به وجود با عظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است.......

  • پیام آیه:

    جبرئیل با انسان های ملکوتی سخن می گوید، خواه مرد باشند مانند پیامبران و خواه زن باشند مانند حضرت مریم (ع). پاک زنی چون مریم (ع) می تواند پرورش دهنده ی بزرگ مردی چون عیسی (ع) باشد.

 

javad بازدید : 55 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

وقتي مؤمن آية الکرسي بخونه و ثواب اين قرائت را براي مردگان (اهل قبور) قرار بده، خداوند به هر حرفي از آية الکرسي فرشته اي را قرار ميده که تا قيامت براي اين شخص تسبيح خدا ميکنن ...
در پرتو يادِ از دنيا رفتگان، به ياد مرگ مي افتيم و در نتيجه با ياد مرگ، در اين دنيا هم، به خوبيهايي ميرسيم که به بعضي از اونها اشاره ميشه...

javad بازدید : 42 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

کنار خیابان ایستاده بودیم منتظر تاکسی. یک تاکسی سمند زرد نگه داشت که روی صندلی های عقبش یه "زن و شوهر” یا شایدم یه "خواهر و برادر” یا هر چیز دیگه نشسته بودن.
رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم.
این آقا و خانوم رفتار متعادلی داشتن و تقریباً مطمئن شدیم که زن و شوهر هستند. خب اصلا به ما چه…
ولی خانوم به شدت آرایش کرده بود و حسابی سعی در نمایان تر شدن زیبایی های زنانه خود داشت. خلاصه نگم دیگه….
کسی با کسی صحبت نمی کرد تا اینکه یهو این رفیق ما رو کرد به خانومه گفت: رژ لبات رو دوست دارم خلاقیت توش می بینیم ولی به رژگونه ات نمیاد!!!!!
یه لحظه همه داشتیم هم رو نیگاه می کردیم، من رفیقم رو، شوهره خانومش رو، خانومه خودش رو تو آینه ماشین نیگاه می کرد، راننده هم من رو نیگاه می کرد و رفیقم هم به شوهره.
نفهمیدم چی شد که دیدم شوهره نعره ای زد و یخه ی رفیق ما رو گرفت که بیناموس…

راننده هم دید داره شر درست میشه، زد کنار و گفت همه تون پیاده شین زودتر، حوصله دردسر ندارم.
رفیق ما در حالی که یخه اش در دست شوهر اون خانومه بود در ماشین رو باز کرد و اومد پایین. من هم سریع پیاده شدم رفتم جداشون کنم.
شوهره داد می زد بیناموس ….. مگه خودت ناموس نداری چشت به ناموس مردمه و …
رفیق ما هم با کمال آرامش به چشمای شوهره نیگاه می کرد و هیچی نمی گفت و بعد از چند دقیقه فقط این جمله گفت: ببین داداش، خانوم شما برای من آرایش کرده، من هم نظرم رو راجع به آرایشش گفتم. اگه برای شما بخواد آرایش کنه این کار رو توی خونه انجام میده نه جلوی چشمای ملت.
بعد از اتمام افاضات رفیق ما، شوهره یخه‌ی رفیق ما رو ول کرد و یه نیگاه به خانومش انداخت و رفت سمت پیاده رو.
خانومش هم دو تا فحش بووووق به رفیق ما داد و رفت دنبال شوهرش.
و من تمام این لحظات هیچی نگفتم و فقط به حرف دوستم فکر می کردم .

javad بازدید : 58 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمی‏دانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترين زن‏هاست را مى‏زند.

نمى‏دانيد چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مش‏كرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بيند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون مى‏آيم.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى‏آيند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مى‏زنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشه‏اى از زيبايى‏هاتان، پاك شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديك‏ترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مى‏رويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى‏گيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى مى‏بينى كه مى‏توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى‏رويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.

نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد اين حجاب!

خدايا! لذتم مدام باد

(زهرا قديانى‏)

 

javad بازدید : 72 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (1)

Chador-Hejab[WwW.Kamyab.IR]

بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم

گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!

گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله

گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟

براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…

دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه

گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره

از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه

 

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 295
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 56
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 344
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 618
  • بازدید ماه : 1,295
  • بازدید سال : 4,157
  • بازدید کلی : 39,514